1 خرد چون کند دوستی با کسی که با دشمنان باشد او را صفا
2 مدار از بدان چشم نیکی از آنک شکر کس نخورد از نی بوریا
3 شبان بره آن به که دارد نگاه از آن سگ که با گرگ گشت آشنا
1 ای دیده در شناختن حال کاینات باید که باشدت نظری از سر انات
2 بنیاد کارها همه بر هفت و چار دان نه از سر تهتک رأی از ره ثبات
1 اینمنزل خجسته که بس روحپرورست از فرخی و خوش نفسی خلد دیگرست
2 سوزد چو آتشی غم دلها هوای او گوئی که خاکش از ارم آبش ز کوثرست
1 هر چند مدتی شدم از روی اضطرار دور از جناب حضرت میمون شهریار
2 شاه جهان پناه که بر تخت خسروی یک تا جور ندید چو او چشم روزگار