-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چرا، هر جا مرا دیدی،از آنجا آمدی بیرون؟! محابا کرده ز آنجا بی محابا آمدی بیرون؟!
2 ز بزم غیر، رشکم برد بیرون شب؛ ندانستم در آن غمخانه ماندی تا سحر، یا آمدی بیرون؟!
3 شنیدم شب ببزم غیر ماندی، مردم از غیرت؛ نخواهم زنده شد، گیرم که فردا آمدی بیرون!
4 زدی آتش بجان بلبل و قمری که از گلشن سحر چون شاخ گل ای سرو بالا آمدی بیرون
5 ز تنهایی ننالم، لیک از آن نالم که در خلوت مرا بگذاشتی تنها و تنها آمدی بیرون