- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تب چرا درد سر آورد به نازکبدنی که چو گل تاب نیاورد به جز پیرهنی
2 بر تن نازک او همچو عرق لرزانست هر کجا هست تر و تازه گلی در چمنی
3 شکرش دارد و بادام زیان پنداری چشم نگشاید از آن روی و نگوید سخنی
4 دیدن نبض اشارت به مسیحا کردند گفت حیف است چنان دست بدست چو منی
5 از پی رگ زدن از کار بفصاد افتد نیست استاد تر از غمزة او نیش زنی
6 بفدای تن رنجور نو و جان تو باد هر کرا هست در ایام تو جانی و تنی
7 صحت جان و تنت چون به دعا خواست کمال بود آمین به زبان آمده در هر دهنی