چرا تو درد دلم را دوا از جهان ملک خاتون غزل 1320

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

چرا تو درد دلم را دوا نمی سازی

1 چرا تو درد دلم را دوا نمی سازی نظر به عین عنایت بما نیندازی

2 صبا به زلف نگارم اگر رسی زنهار مباز با سر زلفش مکن تو جانبازی

3 به گوش یار رسان نرمکی ز من پیغام که عاشقان جهانرا تو محرم رازی

4 بگو چرا چه سبب از چه رو بتا با من به هیچ گونه نداری طریق دمسازی

5 چه گفته ایم ز دستت بجز شکایت هجر چه کرده ایم به پایت بجز سر اندازی

6 چو چاره ساز جهانی تویی به لطف امروز چرا به چاره بیچارگان نپردازی

7 اگرچه خوار شدم بر درت چو خاک هنوز میان خلق جهانم بود سرافرازی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر