چرا سر به پیوندِ از حکیم نزاری قهستانی غزل 1218

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

چرا سر به پیوندِ ما در نیاری

1 چرا سر به پیوندِ ما در نیاری مگر خود سرِ تنگ دستان نداری

2 نه زر در ترازو و نه زورِ بازو نه رویی که کارم برآید به زاری

3 عجب این که هر دم بسوزی دلم را هنوزم طمع می کند خاک ساری

4 بخندی که در گریه آیم که گُل را بخنداند از گریه ابرِ بهاری

5 گر آشفتگی می نمایم عَفُو کن که طاقت ندارم ز بی اختیاری

6 چو بر آتشِ فرقتم می نشانی ملامت مکن بر من از بی قراری

7 چو چشمت نکردیم خونی چه باشد که ما را چو زلفت فرو می گذاری

8 کجا مهربانی و کو دل نوازی اگر دوستی می نمایی و یاری

9 بسی روزگارت به سر برد باید که یاری بدست آوری چون نزاری

عکس نوشته
کامنت
comment