از چه رو لعل تو درمان از جهان ملک خاتون غزل 629

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

از چه رو لعل تو درمان دل ما نکند

1 از چه رو لعل تو درمان دل ما نکند چون دلم غیر رخت میل به هر جا نکند

2 چه کنم با دل سرگشته ی بی آرامم کز جهان غیر لبت هیچ تمنّا نکند

3 گوید آن یار جفاپیشه وفا با تو کنم گوید این را به زبان لیک همانا نکند

4 یار ما وعده ی وصلش به شبم داد امشب وعده ی وصل اگر باز به فردا نکند

5 دل بیچاره شده گرد جهان سرگردان خانه ای غیر سر زلف تو پیدا نکند

6 چو تواند که دهد کام من از لعل لبش لیکن آن شوخ ستمکاره به عمدا نکند

7 چه دهم شرح که آن دلبر سنگین دل من چه جفا و ستم و جور که بر ما نکند

8 ذکر اوصاف جمال رخ جان آرایت چون زبان دل ما را به تو گویا نکند

9 هیچ شب نیست که صد عربده ای جان و جهان چشم سرمست تو با این دل شیدا نکند

عکس نوشته
کامنت
comment