چه شد کآتش به جانم از از مشتاق اصفهانی غزل 295

مشتاق اصفهانی

آثار مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

چه شد کآتش به جانم از غضب انداختی رفتی

1 چه شد کآتش به جانم از غضب انداختی رفتی ز چشم افروختی رخ قد به ناز افراختی رفتی

2 که اندازد به خاکم گوهر تاج وفا باشم چه نقصان من ار قدر مرا نشناختی رفتی

3 چه شد گر رخصت همراهیم دادی که بر خاکم به گام اولین چون نقش پا انداختی رفتی

4 تو چون سیل بهاران خانه‌پردازی که از هر ره خرامان آمدی بس خانه ویران ساختی رفتی

5 جهان می‌شد ز هستی بی‌تو در چشمم سیه شادم که از آیینه‌ام این زنگ را پرداختی رفتی

6 چه می‌دانی نیازم را که گر یک دم به دلجویی نشستی در برم قامت به ناز افراختی رفتی

7 چه گویم بر من از جورت چه‌ها ای شهسوار آمد زدی کشتی به تیغم توسن کین تاختی رفتی

8 چه داری تا کنی مشتاق دیگر رو به کوی او که نقد دین و دل در عشقبازی باختی رفتی

عکس نوشته
کامنت
comment