-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چرا جنییت شاهی بظلم تاخته ای بقامت این علم فتنه بر فراخته ای
2 بمهر تو ز زدم صافتر من بیدل چو قلب نیست مرا از چه رو گداخته ای
3 حسود را رگ جان همچو چنگ در نزع است از آن نفس که چو نی خوشترم نواخته ای
4 تو مرغ آن حرمی دانم ای رقیب و مرا فغان زنست که بیهوده گو چر فاخته ای
5 بگفتی از همه خوبان مراست روی نکو بدت میاد که خود را تکو شناخته ای
6 به آن دو طرف کج باز عشق چون بازیم چنین که بازوی ما را به بند ساخته ای
7 کمال فارد لعبه نظر نوئی کامروز بدان دهان و میان غایبانه باخته ای