چرا گشتی چنین غافل از جهان ملک خاتون غزل 939

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

چرا گشتی چنین غافل ز دردم

1 چرا گشتی چنین غافل ز دردم نکردی رحمتی بر روی زردم

2 نکردی جز جفا بر من نگارا بگو غیر از وفاداری چه کردم

3 ندادی کام ما یکدم ز وصلت بسی خون جگر در عشق خوردم

4 مرا از دیده و دل حاصلی نیست به غیر از آب گرم و آه سردم

5 مفرما صبر با درد فراقم چگونه صبر بتوانم ز دردم

6 شب تاریک هجرانم بفرسود صبا درد دلم را بین و دردم

7 جهان گر در سر عشقت کنم من به جان تو که از عهدت نگردم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر