-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من شیدا چرا از عقل و دین یک باره برگشتم به رندی سر برآوردم به رسوائی سمر گشتم
2 ز استغنا نمیگشتم به گرد کعبه لیک آخر سگ شوخی شدم از شومی دل در به در گشتم
3 سرم چون گوی میباید فکند از تن به جرم آن که عمری بر سر کوی تو بیحاصل به سر گشتم
4 ز دلدار دگر خواه دوای درد دل جستن که هرچند از تو جستم چارهٔ بیچارهتر گشتم
5 اگر لعل تو جانم برد برکندم ازو دندان وگر عشق تو دینم برد از آن هم نیز برگشتم
6 به زور حسن خودچندان مرا آزار فرمودی که بیزار از جمال خوب رویان دگر گشتم
7 اگر چون محتشم پا از ره عشقت کشم اولی که از پرآهست یک سان به خاک رهگذر گشتم