-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چرا چو ابر نگریی چرا چو باد نکوشی چرا بروز ننالی چرا بشب نخروشی
2 نشسته بیخود و غافل ز کار اول و آخر که از چه چشم گشودی و از چه دیده نپوشی
3 بدین بطالت و عطلت بدین جهالت و غفلت نهی بخویش چه تهمت گر اهل دانش و هوشی
4 در سرای گشودند و باز پا نگشایی بدجله راه نمودند و باز آب ننوشی
5 بغیر عشق اثری نیست ورنه چیست که واعظ به سد حدیث نکرد آنچه بلبلی به خروشی
6 بصدق کوش و ارادت که دوش بر سر این ره بگوش سالکی این نکته میسرود سروشی
7 بهر طرف که نهی رو قدم سپار و میندیش که ره بدوست بیابی اگر بصدق بکوشی
8 ز ذوق بندگی ای خواجه گر شوی چو من آگه اگر بهیچ خرندت که خویشتن بفروشی
9 نشاط از تو ندارد بجز غم تو تمنا نه شاکی از تو به نیشی نه شاکر از تو به نوشی