- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نی کیست همدمی شده از خویشتن تهی چون سالکان ز سیر مقاماتش آگهی
2 آزرده ای که ناله جانسوز می کند هر جا ز پای تا سرش انگشت می نهی
3 سوراخ ها به سینه نی بهر آن کنند تا دمبدم ز ناله دل خود کند تهی
4 خفته ز بانگ می جهد از جا تو مرده ای گر در سماع بانگ نی از جا نمی جهی
5 دمساز نی شدم که بنالم چو شد بلند آهنگ ناله ام دم نی کرد کوتهی
6 خودرسته نی که رست ز خود زان همی زند این راه بی خودی که تو یکدم ز خود رهی
7 جامی ز ناله دل افگار خود مگر آگه نیی که ناله نی شرح می دهی