کسی که درد تو خواهد دلش دوا از کمال خجندی غزل 478

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

کسی که درد تو خواهد دلش دوا چه کند

1 کسی که درد تو خواهد دلش دوا چه کند ز عشق سینه که رنجور شد شفا چه کند

2 اگر نظر نگمارد به عاشق درویش عتابت و کرم خویش پادشا چه کند

3 گرفتم آن سر زلف از سنم ندارد دست شب وصال که افتد بدست ما چه کند

4 را چه جرم که خود می رود دل از دستم دلی که خود رود از دست دلربا چه کند

5 چو در بهشت نمائی جمال کو رضوان بگو به حور که دیگر کسی ترا چه کند

6 خیال عارض تو نیست در دل بی عشق چنین لطیف چنان جای بی هوا چه کند

7 دعای جان تو گفت ابرویت چو دید کمال نیازمند به محراب جز دعا چه کند

عکس نوشته
کامنت
comment