1 گل کیست به نزد عارض چون سمنش گر لاف زند برون کنم از چمنش
2 گر پیش لبش غنچه دهن بگشاید چون باد بیایم و بدرّم دهنش
1 فریاد و درد ما ز غمت بی نهایتست جور و جفات بر دل تنگم به غایتست
2 چشمت بریخت خون دلم را به تیغ هجر دادم ز وصل ده که نه وقت حمایتست
1 از لطف خویش درد دلم را دوا فرست من بی نوای وصل ز وصلم نوا فرست
2 بیگانگی مکن تو از این بیش دلبرا بویی ز زلف خویش سوی آشنا فرست
1 هر زمان بار جهان بر دل ما بیشتر است وز سر تیغ فلک خاطر ما ریش تر است
2 گرچه دارم دل ریشی ز جفاهای فلک هم رسد بر دلم آنجا که سری نیشتر است