کی فرنگی با مسلمانی نهانی می کند از سعیدا غزل 313

کی فرنگی با مسلمانی نهانی می کند

1 کی فرنگی با مسلمانی نهانی می کند آنچه با ما آشکارا یار جانی می کند

2 از خدنگ حادثات چرخ ای دل گوشه گیر چون کمان با پشت خم آن هم جوانی می کند

3 فتح ملک دل به نام عشق ثبت است از ازل اندرین اقلیم او صاحبقرانی می کند

4 ای بسا دلداده را جان داده او بی گفتگو کار صد خضر و مسیحا را زبانی می کند

5 نیست بی شوری خیالم سر دیوانم بکن شعر من هم کار اشعار فغانی می کند

6 جانفشانی کن سعیدا گر نداری جان دریغ از غبار خط رخش عنبرفشانی می کند

عکس نوشته
کامنت
comment