هر که را جام می به دست افتاد از عراقی غزل 44

هر که را جام می به دست افتاد

1 هر که را جام می به دست افتاد رند و قلاش و می‌پرست افتاد

2 دل و دین و خرد زدست بداد هر که را جرعه‌ای به دست افتاد

3 چشم میگون یار هر که بدید ناچشیده شراب، مست افتاد

4 وانکه دل بست در سر زلفش ماهی‌آسا، میان شست افتاد

5 لشکر عشق باز بیرون تاخت قلب عشاق را شکست افتاد

6 عاشقی کز سر جهان برخاست زود با دوستش نشست افتاد

7 هر که پا بر سر جهان ننهاد همت او عظیم پست افتاد

8 سر جان و جهان ندارد آنک: در سرش بادهٔ الست افتاد

9 وآنکه از دست خود خلاص نیافت در ره عشق پای‌بست افتاد

10 هان، عراقی، ببر ز هستی خویش نیستی بهره‌ات ز هست افتاد

عکس نوشته
کامنت
comment