1 هر که بندد کمر بخدمت خلق چون خردمند باشد و فاضل
2 نظرش بر دو چیز اگر نبود پس بود سعی او از آن باطل
3 گر نگردد ز خدمت مخلوق هیچ از آن هر دو آرزو حاصل
4 اولا حرمت و دوم نعمت که از آن حاصلست شادی دل
5 کز پی بیخودی شبانروزی عمر ضایع چرا کند عاقل
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 الوداع ایدل که ما زینجا سفر خواهیم کرد منزل اصلی خود جای دگر خواهیم کرد
2 هست دنیا در حقیقت رود عقبی را پلی ما مسافر بیگمان زین پل گذر خواهیم کرد
1 موسم پیری رسید ایدل جوانی ترک گیر ز آنکه نالایق بود کار جوان از مرد پیر
2 هر چه آن در تیرگی شام دستت میدهد می نشاید کرد چون روشن شود صبح منیر
1 هر چند مدتی شدم از روی اضطرار دور از جناب حضرت میمون شهریار
2 شاه جهان پناه که بر تخت خسروی یک تا جور ندید چو او چشم روزگار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به