1 هر که در عالم رندی قدمی رفته بود هیچ زاهد نتواند که بنازد بروی
2 زو فره می نتوان برد ولی وقت سپرد دنبه بگذارد و به نیز گدازد بروی
3 گر بزرگی کند اندر نظرش حاتم طی سر بپاشندگی خرده فرازد بروی
4 سکه داری که چنین است سترک و روشن خرقه رندوشی نیک برازد بروی