1 هرکس در کینه زد، دل آزاری دید از کرده ی خویشتن بسی خواری دید
2 نرمی ست علاج کینه ی سخت دلان هموار شود سیل چو همواری دید
1 به گوش کس نبود آشنا حکایت ما رموز عشق بود سر بسر روایت ما
2 خوشم به صحبت عنقا، که غیر ازو عمری ست کسی نیامده از جانب ولایت ما
1 کند به راه تو پامال، آسمان ما را حباب آبله ی پاست موج دریا را
2 هوای کعبه ی کوی تو مضطرب دارد چو خیل مور سراسیمه، ریگ صحرا را
1 کی به دل آرم خیال آشیان خویش را کز قفس بیرون نمی خواهم فغان خویش را
2 همچو مجنون ناتوانی از کجا، عشق از کجا یافت در صحرا مگر دیوانه جان خویش را؟!
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به