-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر که در بزم عزای شاه بیسر مینشیند سر به زانو بهر نور چشم حیدر مینشیند
2 هر کجا نام حسین باشد مکدر مینشیند روز محشر مهره بختش به شش در مینشیند
3 کرد خلقت تا خدی لمیزل نور جنابش از میان دوستان خویشتن کرد انتخابش
4 وعده داد از دادن سر شاهی یومالحسابش هر که نوشد آب یاد آرد ز لبهای کبابش
5 هر کجا گردد اساس ماتم آن شاه برپا با قد خم مصطفی و مرتضی باشند در آنجا
6 خوش به حال آنکه در غم خانه دلبند زهرا دیده گریان سینه سوزان از پی ماتم مهیا
7 یادم آمد آن زمان کان قامت طوبی مثالش شد به خاک کربلا غلطان به راه ذوالجلالش
8 شد به سر وقت تن وی خواهر بشکسته بالش من ندانم با چه حالت میشود آگه ز حالش
9 بر زمین افتاد و کرد آن پاره تن را زیب دامن گفت کی پروده دوش نبی محبوب ذوالمن
10 جدت از باران نگه میداشت جسمت را ولیکن با خبرگ گویا نبود از حال امروزت که بر تن
11 مادرت خیرالانسا میزد به گیسو تو شانه گر سر مویی شدی کم از سرت بر این بهانه
12 خاطرش محزون شدی بهر تو ای شاه یگانه ای دریغا مینمود آخر که بیند در زمانه
13 آمده به امن سکینهای برادر بر سر تو تا ببوسد جای زهرا جده خود حنجر تو
14 شکوه شمر ستمگر را کند اندر بر تو برنمیدارد دل از جسم شریفت دختر تو
15 گشته آل عترتت در این بیابان جمله ویلان زینطرف بر آن طرف تا کی کنم رو در بیابان
16 یک تن تنها دهم تسکین کدامین یک از ایشان میروم کلثوم را سازم خموش از آه و افغان
17 روزگار آخر فکند اندر میان ما جدایی تو به دشت کربلا ماندی چنین بیآشنایی
18 من به شام و کوفه رفتم با چنین بیاقربائی گر نکردم من پی غمخواریت ماتمسرایی