- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر که بیند رخ آندلبر یغمائی را نکند هیچ ملامت من شیدائی را
2 جان زیان کرد دلم بر سر بازار غمش وینزمان سود بود این دل سودائی را
3 دلبرا زلف تو عیسی دم و زنار و شست بو که احیا نکند ملت ترسائی را
4 تا نیابد ز رخت شمع فلک پروانه روشنائی ندهد گنبد مینائی را
5 ز آنکه آن خط مسلسل چو محقق گردد بیگمان نسخ کند آیت موسائی را
6 کاش بینم نفسی خیل خیال تو بخواب تا بدو باز برم محنت تنهائی را
7 گفته بودم که بگویم غم دل پیش رخت خود گشادی رخ و بستی در گویائی را
8 عشق آمد ز در ابن یمین رفت شکیب کی بود طاقت عشق تو شکیبائی را