- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر که یاد قامت آن سروبالا می کند بهر مطلع مصرع برجسته پیدا می کند
2 نیست در خاطر غباری از کسی آیینه ام هر که می بیند مرا خود را تماشا می کند
3 نیست یک حاکم به ملک حسن، شهر طرفه ای است خط اگر آزاد سازد زلف دعوا می کند
4 چون نگردم امت لعل لبش کان می پرست گاه کار خضر و گه کار مسیحا می کند
5 دیدهٔ خودبین چو عکس افتاده در آیینه ها هر که دارد چشم عبرت بین تماشا می کند
6 بی حجابش کس چسان بیند سعیدا دیده ام از حیا در چشم مردم خویش را جا می کند