هر که یاد قامت آن سروبالا می کند از سعیدا غزل 308

هر که یاد قامت آن سروبالا می کند

1 هر که یاد قامت آن سروبالا می کند بهر مطلع مصرع برجسته پیدا می کند

2 نیست در خاطر غباری از کسی آیینه ام هر که می بیند مرا خود را تماشا می کند

3 نیست یک حاکم به ملک حسن، شهر طرفه ای است خط اگر آزاد سازد زلف دعوا می کند

4 چون نگردم امت لعل لبش کان می پرست گاه کار خضر و گه کار مسیحا می کند

5 دیدهٔ خودبین چو عکس افتاده در آیینه ها هر که دارد چشم عبرت بین تماشا می کند

6 بی حجابش کس چسان بیند سعیدا دیده ام از حیا در چشم مردم خویش را جا می کند

عکس نوشته
کامنت
comment