هر که را مهرِ از حکیم نزاری قهستانی غزل 1063

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

هر که را مهرِ تو در دل نبود بی جان به

1 هر که را مهرِ تو در دل نبود بی جان به وان که جز عشقِ تو اش کیش بود قربان به

2 دلِ من در سرِ میدانِ محبّت چون گوی در خمِ زلف چو چوگانِ تو سرگردان به

3 قفلِ یاقوت که بر درجِ دُر انداخته ای سخت خوب است ولی پسته و گل خندان به

4 من به مرجان نکنم نسبتِ لعل تو که هست بوسه ای زان لبِ لعلِ تو ز صد مرجان به

5 اگرم تیغ زنی سر نهم اندر قدمت سرِ چاکر چو رود در قدمِ سلطان به

6 روی بنمای که ابرویِ تو محرابِ من است باشدم کفرِ سرِ زلفِ تو از ایمان به

7 گرچه دردِ تو نزاری نپذیرد درمان عشق دردی ست که آن را نکنی درمان به

عکس نوشته
کامنت
comment