1 آن کس که به بندگی قرارش باشد با چون و چرای او چه کارش باشد
2 گر بنده ای اختیار در باقی کن آن خواجه بود که اختیارش باشد
1 یا رب تو مرا به ژنده ارزانی دار غم را به من فکنده ارزانی دار
2 تاج و کمر و تخت به سلطان دادی درویشی را به بنده ارزانی دار
1 با قوّت پیل مور می باید بود با ملک دو کون عور می باید بود
2 این طرفه تر است حال هر بی ادبی می باید دید و کور می باید بود
1 چون کار به جدّ و جهد ما برناید دلتنگ مشو که آنچنان می باید
2 چون نور فرا رسد چنان بگشاید کز دامن صبح روز روشن زاید