هر کس که نیست زنده به عشق تو مرده از جامی غزل 882

هر کس که نیست زنده به عشق تو مرده به

1 هر کس که نیست زنده به عشق تو مرده به خود مرده پیش زنده دلان از فسرده به

2 هر کس نهال شوق تو در باغ جان نکشت از نخل آرزو بر دولت نخورده به

3 چون چرخ سفله می دهد اندر نواله زهر دست هوس به خوان نوالش نبرده به

4 ای شیخ سبحه را مشمر شرط راه فقر کان رشته از قبیل علایق شمرده به

5 زاهد که عیب باده فشاران همی کند در تنگنای توبه و تقوا فشرده به

6 خوش قایدی ست عشق به کف کفایتش یکبارگی زمام ارادت سپرده به

7 جامی خیال خال و خط نیکوان مبند کین نقشها ز صفحه خاطر سترده به

عکس نوشته
کامنت
comment