- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر که از خونریز من آلوده گردد دامنش عذر ننگ این عمل در عهده شکر ازمنش
2 خست از اندازه بیرون میبرد دهر خسیس آتشی بینم که میگردد بگرد دامنش
3 در محبت زندگی را با شهادت جنگ نیست دیده باید که بیند خون من در گردنش
4 وه چه صیادی که هر صیدی که زخمی از تو یافت سر بدنبال تو دارد تا بود جان در تنش
5 خلوتی کز نور شمع ما بحسن اندوده شد کوتهی دارد کمند آفتاب از روزنش
6 عرفی آن تردامنی دارد که هنگام عذاب آتش دوزخ بمیرد گر فشاری دامنش