-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر که از خون ریز من آلوده گردد دامنش عذر ننگ این عمل در عهدهٔ شکر منش
2 خست از اندازه بیرون می برد دهر خسیس آتشی بینم که می گردد به گرد دامنش
3 ... باغبان گلشن جنت شود ... آسودگی در گلشنش
4 در محبت زندگی را با شهادت جنگ نیست دیده ای باید که بیند خون من در گردنش
5 وه چه صیادی که هر صیدی که زخمی از تو یافت سر به دنبال تو دارد، تا بود جان در تنش
6 خلوتی کز نور شمع ما به حسن اندوده شد کوتهی دارد کمند آفتاب از روزنش
7 عرفی آن تر دامنی دارد که هنگام عذاب آتش دوزخ بمیرد گر فشاری دامنش