-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 هر که در عشق چو من عاجز مضطر باشد جای رحم است بر او گر همه کافر باشد
2 قاتلی خون مرا ریخت که مقتولش را باز بر سر هوس ضربت دیگر باشد
3 گر صبا دم زند از مشک ختن عین خطاست با دماغی که از آن طره معطر باشد
4 من ندانم که لب از وصف لبش بربندم سخن قند همان به که مکرر باشد
5 مشت خاکم ز لحد رقص کنان برخیزد وعده وصلش اگر در صف محشر باشد
6 پر کند سیل سرشکم ز میان بنیادش گر میان من و او سد سکندر باشد
7 خم آن طرهٔ مشکین و دل مسکینم مثل شهپر شاهین و کبوتر باشد
8 واقف از حال پراکندهدلان دانی کیست دل جمعی که در آن جعد معنبر باشد
9 گر تو در مجلس فردوس نباشی ساقی می ننوشم اگر از چشمهٔ کوثر باشد
10 در ره عشق اگر بخت فروغی این است یار باید که جفاکار و ستمگر باشد