1 هر که دل بر اصابت خیرات ببد و نیک مطمئن نکند
2 و آنکه در طبع خویشتن چو ضمیر مهر اصحاب مستکن نکند
3 گر نمیرد ببایدش کشتن تا هوای جهان عفن نکند
1 شاد باش ای دل که بختت پیشوایی میکند سوی نویین جهانت رهنمایی میکند
2 خسرو خسرو نشان تالش که از بهر خدای اهل دانش را به مردی کدخدایی میکند
1 گوهر افشان کن ز جان ایدل که میدانی چه جاست مهبط نور الهی روضه پاک رضاست
2 در دریای فتوت گوهر کان کرم آنک شرح جود آباء کرامش هل اتاست
1 آن پریچهره که صد عاشق زارش باشد همچو من بسته بهر موی هزارش باشد
2 آتشی در دل من قهر تو افروخت چنانک شعله صاعقه برقی ز شرارش باشد