- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر که دیدم چونی از غم به فغانست که تو یار غیری و فغان من از آن است که تو
2 همچو سوسن به زبان با همه کس در سخنی وین خسان را همگی حمل بر آن است که تو
3 میدری غنچه صفت پردهٔ ناموس ولی بر من تنگ دل این نکته عیان است که تو
4 پاکدامانی از آلایش اغیار چو گل لیک امید من خسته چنان است که تو
5 همچو نرگس کنی از کج نظران قطع نظر زان که از همت صاحب نظران است که تو
6 گرو از صورت چین بردی و ما را ز پیت دیده معنی از آن رو نگران است که تو
7 میروی وز صف سیمین بدنان هیچ بتی محتشم را نه چنان آفت جان است که تو