هر که دیدم چونی از غم به از محتشم کاشانی غزل 525

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

هر که دیدم چونی از غم به فغانست که تو

1 هر که دیدم چونی از غم به فغانست که تو یار غیری و فغان من از آن است که تو

2 همچو سوسن به زبان با همه کس در سخنی وین خسان را همگی حمل بر آن است که تو

3 میدری غنچه صفت پردهٔ ناموس ولی بر من تنگ دل این نکته عیان است که تو

4 پاکدامانی از آلایش اغیار چو گل لیک امید من خسته چنان است که تو

5 همچو نرگس کنی از کج نظران قطع نظر زان که از همت صاحب نظران است که تو

6 گرو از صورت چین بردی و ما را ز پیت دیده معنی از آن رو نگران است که تو

7 می‌روی وز صف سیمین بدنان هیچ بتی محتشم را نه چنان آفت جان است که تو

عکس نوشته
کامنت
comment