- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر که از روی تواضع بنهد پیشانی پیش روی تو زهی روی و زهی پیشانی!
2 همه خواهند تو را، تا تو کرا میخواهی؟ همه خوانند تو را، تا تو کرا میخوانی؟
3 زان غمت یاد نیاید که منم در غم تو زان عزیزست مرا جان که تو هم در جانی
4 سر مگردان ز من آخر که همه عمر عزیز خود به پایان نتوان برد به سرگردانی
5 رفت در حلقه زلف تو به مویی صد دل دل به خود رفت از آنست بدین ارزانی
6 ساقیا نوبت آنست که از دست خودم بدهی جامی و از دست خودم بستانی
7 گفت: درد دل خود میطلبم چون طلبم؟ که دلم با تو و من بیخودم از حیرانی
8 باد پایان سخن را تو سواری سلمان آفرین بر سخنت باد، که خوش میرانی