- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر که او عاشق جمال بود شاهدش خود گواه حال بود
2 گر بود پاکباز شاهد نیز پاک و روشنتر از زلال بود
3 حال اگر برخلاف این باشد دوستی هر دو را وبال بود
4 چشم خود را به آب شرم بشوی تا که شایسته جمال بود
5 حیف باشد که دیده بیآب تشنه مشرب وصال بود
6 هیمه ز آتش چو سرخ شد آخر همه خاکستر و زگال بود
7 زر صافی نهاد را ز آتش سرخرویی با کمال بود
8 وان که او مرد حال شد چو همام فارغ از بند قیل و قال بود
9 هست امیدم که بهرهای ز وصال یابد و فارغ از خیال بود