هر که را مهر رخ خوب تو از جهان ملک خاتون غزل 537

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

هر که را مهر رخ خوب تو در دل باشد

1 هر که را مهر رخ خوب تو در دل باشد گر بود غافل از آن وجه نه عاقل باشد

2 هر که در سلسله ی زلف تو ای جان و جهان درنیاویخت توان گفت که غافل باشد

3 گرنه خون جگر از دیده خورم در غم تو پس مرا از غم عشق تو چه حاصل باشد

4 جنّت و روضه فردوس نخواهد هرگز هر کسی را که سر کوی تو منزل باشد

5 گر سرم در سر سودای تو خواهد رفتن رفتن من ز سر کوی تو مشکل باشد

6 من قتیل غم عشقت شده ام باکی نیست اگرم دست نگارین تو قاتل باشد

7 مدّت هجر تو از حد شد و می دان به یقین که مرا هجر تو با مرگ مقابل باشد

8 چون تو بر دفتر عشّاق رسی نیک ببین که مگر عاشق دلسوخته داخل باشد

عکس نوشته
کامنت
comment