-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر آنکه داد مرا عمر او دهد روزی چو او گذشت به روزم دهد به نوروزی
2 به حکم ایزد بی چون بود همه بد و نیک ز بخت خویش ندانیم دور بهروزی
3 ز سنگ خاره که آورد لعل چون آتش هم او نهاد به فیرزوه رنگ فیروزی
4 که خانه ی عسلی ساخت در دل زنبور که داد موم عسل را چنین شب افروزی
5 ز باد صبح گذشتست شمع جمع فلک که در نهاد به شمع این چنین جگرسوزی
6 دلا چرا تو غم رزق می خوری به جهان ببین که در دل خاکست مور را روزی
7 غم جهان مخور ای دل که عمر بر بادست به دل چرا بجز از بار غم نیندوزی
8 چه اعتماد به چرخ فلک توان کردن که کار چرخ نباشد بجز کله دوزی