هر آنکه داد مرا عمر از جهان ملک خاتون غزل 1325

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

هر آنکه داد مرا عمر او دهد روزی

1 هر آنکه داد مرا عمر او دهد روزی چو او گذشت به روزم دهد به نوروزی

2 به حکم ایزد بی چون بود همه بد و نیک ز بخت خویش ندانیم دور بهروزی

3 ز سنگ خاره که آورد لعل چون آتش هم او نهاد به فیرزوه رنگ فیروزی

4 که خانه ی عسلی ساخت در دل زنبور که داد موم عسل را چنین شب افروزی

5 ز باد صبح گذشتست شمع جمع فلک که در نهاد به شمع این چنین جگرسوزی

6 دلا چرا تو غم رزق می خوری به جهان ببین که در دل خاکست مور را روزی

7 غم جهان مخور ای دل که عمر بر بادست به دل چرا بجز از بار غم نیندوزی

8 چه اعتماد به چرخ فلک توان کردن که کار چرخ نباشد بجز کله دوزی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر