1 هر که از طاعت بسیار در افتاد بعجب چون عزازیل شود مستحق لعن و تفو
2 گر ته طاعت ما را که گنه چاک ز دست سهل باشد کندش تو بیک لحظه رفو
3 هر گناهی که کند بنده خداوندش اگر نکند عفو مر او را نتوان گفت عفو
1 واجب بود از راه نیاز اهل زمن را در خواستن از حق بدعا شیخ حسن را
2 آنسایه یزدان که چو خورشید بیاراست رایش بصفا روی زمین را و زمن را
1 دولت بود مساعد و اقبال و بخت یار آنرا که کرد بندگی شاه اختیار
2 آن شاه داد بخش که دوران دولتش آرد بمهرگان ستم عهد نو بهار
1 ایدل غافل بدان کاحوال عالم هیچ نیست پیش زخم حادثات دهر مرهم هیچ نیست
2 چون ز شادی کس نیابد در همه روی زمین زیر طاق آسمان گوئی که جز غم هیچ نیست