1 هر که از طاعت بسیار در افتاد بعجب چون عزازیل شود مستحق لعن و تفو
2 گر ته طاعت ما را که گنه چاک ز دست سهل باشد کندش تو بیک لحظه رفو
3 هر گناهی که کند بنده خداوندش اگر نکند عفو مر او را نتوان گفت عفو
1 حبذا این قصر جانپرور که تا گشت آشکار کرد پنهان رخ ز شرم او بهشت کردگار
2 از لطافت هست تا حدی که جفتش در جهان کس نبیند غیر ازین فیروزه طاق زرنگار
1 شاد باش ای دل که بختت پیشوایی میکند سوی نویین جهانت رهنمایی میکند
2 خسرو خسرو نشان تالش که از بهر خدای اهل دانش را به مردی کدخدایی میکند
1 بعزم سفر شاه جمشید فر بر افراخت رایت بخورشید بر
2 بهر سو که روی آورد رایتش قوی پشت باد او بفتح و ظفر