هرکه سرگرم کند شوق تو چون از سلیم تهرانی غزل 711

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

هرکه سرگرم کند شوق تو چون خورشیدش

1 هرکه سرگرم کند شوق تو چون خورشیدش بی نیاز از نمد است آینه ی تجریدش

2 در وجودم ز تمنای گلی افتاده ست خارخاری که به ناخن نتوان خاریدش

3 هرکه را نیست درین عهد، گره بر ابرو می نمایند به هم خلق چو ماه عیدش

4 زین که یک خنده ندانسته درین گلشن کرد گوش گل سرخ شد از بس که جهان مالیدش

5 من و رسوایی ازین پس، که به تن جامه چو گل آنچنان پاره نکردم که توان پوشیدش

6 ناقبول است معارض، همه دردم این است ای خوش آن گربه که طاووس کند تقلیدش

7 پرده وقت است که از روی سخن برداریم مصطکی نیست زبان، چند توان خاییدش؟

8 عمر کردیم درین باغ، عبث صرف سلیم حاصلی هیچ ندیدیم ز سرو و بیدش

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر