-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر که در کوی خرابات ز رندان دم زد باید اول قدم خود به سر عالم زد
2 نزد رندان خرابات که صد جان به جویست نتوان بیش ز انفاس مسیحا دم زد
3 ناصح ار مرهم پندم به دل ریش نهاد وه که بر زخم دو صد نیش ازان مرهم زد
4 بهر بی تابی ما بود که مشاطه صنع تاب ها در سر آن طره خم در خم زد
5 صرصر عشق چو بر مزرع آفاق گذشت خرمن صبر و شکیبایی ما برهم زد
6 بر در میکده عشق ملک راه نیافت حاجبش دست چو بر سینه نامحرم زد
7 فانیا بار خودی زان بفکندم از دوش که بآن بار در این راه قدم نارم زد