- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر که او با قامت خم گشته غافل خفته است بی خبر در سایهٔ دیوار مایل خفته است
2 گر سرپایی زنی با دست بخشش فرصت است دولت بیدار در دامان سایل خفته است
3 شاهد مست خیالش ز اول شب تا سحر همچو بوی غنچه ام در خلوت دل خفته است
4 سیر عالم می کند از فیض بیداری دلش پای سعی هر که در دامن منزل خفته است
5 نیست غیر از سحرکاری چشم خواب آلود را کشته جویا خلق عالم را و قاتل خفته است