آن که بودی آفتاب آسا جهان از جامی دیوان اشعار 11

آن که بودی آفتاب آسا جهان پر نور ازو

1 آن که بودی آفتاب آسا جهان پر نور ازو روز شادی بر جهانی شد شب غم دور ازو

2 بود عالم چون تن و او جان چو جان از تن برفت بعد ازین تن را چه امکان زیستن مهجور ازو

3 گرچه شد از فرقت او عالم صورت خراب ماند وقت اهل معنی جاودان معمور ازو

4 در قباب عزتش هر چند پنهان داشتند صد کرامت بین به هر شهری کنون مشهور ازو

5 گر نه تمکین شریعت دادیش تسکین حال سرزدی در دار دنیا حالت منصور ازو

6 چون به ذاکر داشتی همت گه تلقین ذکر صورت وحدت گرفتی ذاکر و مذکور ازو

7 بود عیسی دم که مردم یافتی از وی شفا صد دل رنجور یک دل ناشده رنجور ازو

8 خواجه ای کش معنی فقر از ازل همراه بود ناصرالدین نصرة الدنیا عبیدالله بود

عکس نوشته
کامنت
comment