- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فلک تیغ ستم کی از من مهجور بردارد؟ کجا از عاشقان زار دست زور بردارد؟
2 ز چشم اشک ندامت بسکه دردآلود می ریزد ز سیلاب سرشکم بحر رحمت شور بردارد
3 دلم در خوردن خوناب غم زین پس نیندیشد نپرهیزد امید از خویش چون رنجور بردارد
4 ز بس گردیده پر شور شرارت جای ان دارد که طرح خانهٔ خود از دلت زنبور بردارد
5 دمی با خود برآ تا رستم دوران شوی جویا چو بگردد کمان حلقه از خود زور بردارد