کی کمال مرد بدخو بر کسی از جویای تبریزی غزل 940

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

کی کمال مرد بدخو بر کسی گردد عیان

1 کی کمال مرد بدخو بر کسی گردد عیان گشته در دیوار پشت چین پیشانی نهان

2 بسکه از بیم تو دزدیم نفس در جیب دل می چکد از مد آهم خون چو شاخ ارغوان

3 عنکبوت آسا دوم سوی تو بر تار نگاه از طلب هرگز نمانم گرچه گشتم ناتوان

4 قد ز بار حرص در ایام پیری گشته خم در خور بازوی طاقت نیست زور این کمان

5 هرگز از جوش حیا جویا نشد دمساز دل با وجود آنکه دارد چشمش از مژگان زبان

عکس نوشته
کامنت
comment