کی بود جانم ز بند غم رهایی یافته از جامی غزل 887

کی بود جانم ز بند غم رهایی یافته

1 کی بود جانم ز بند غم رهایی یافته دیده از دیدار جانان روشنایی یافته

2 کی بود جان فگار و سینه مجروح من مرهم وصلی بر این داغ جدایی یافته

3 کی بود زان خط جان افزای و لعل دلگشای بخت من فیروزی و کامم روایی یافته

4 کی بود دست من و آن طره عنبرفشان کز نسیمش جعد سنبل عطرسایی یافته

5 رفت ازین بستان نوای عیش و برگ خرمی خرم آن مرغی که برگ از بینوایی یافته

6 بلبل بی صبر و دل با خار ازان در ساخته ست کز گل این باغ بوی بی وفایی یافته

7 با سریر شاهی و تاج کیانی جم نیافت جامی آن گنجی که در کنج گدایی یافته

عکس نوشته
کامنت
comment