-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کی بود کین درد را درمان کنی؟ کی بود کین رنج را آسان کنی؟
2 کی بسازی چارهٔ بیچارهای؟ بیدلی را کی دوای جان کنی؟
3 کی برون آیی ز پرده آشکار؟ چند روی خوب را پنهان کنی؟
4 چند رو گردانی از سرگشتهای؟ عاجزی را چند سرگردان کنی؟
5 در بیابان غمم، وقت این دم است کابر رحمت بر سرم باران کنی
6 بسکه غم خوردم ز جان سیر آمدم چند بر خوان غمم مهمان کنی؟
7 دود سوز من گذشت از آسمان تا کیم در بوتهٔ هجران کنی؟
8 همچو ابراهیم از لطفت سزد کز میان آتشم بستان کنی
9 چون عراقی سر نهاده در برت هم سزد گر درد او درمان کنی