- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کی بود کی که ازین سوز درون باز رهم یا ازین درد و غم روز فزون باز رهم
2 چند طعن خرد ای عشق خدا را مددی شاید از درد سر او به جنون باز رهم
3 فکر زلفش به فسانه نرود از سر من این نه ماری ست که از وی به فسون باز رهم
4 این همه عشوه و دستان که تو را می بینم چه کنم یارب و از دست تو چون باز رهم
5 باش دمساز من دلشده ای بخت بلند تا ز ناسازی این بخت نگون باز رهم
6 بر دل من بنه ای مرهم دلها دستی تا ز درد دل بی صبر و سکون باز رهم
7 جامیا جرعه ای از جام فنا می خواهم تا بدان شربت ازین خوردن خون باز رهم