- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کی بود کین سپهر حادثه زای جمله از یکدگر فرو ریزد
2 تا چو پرویز نست او که مدام بر جهان آتش بلا بیزد
3 در جهان بوی عافیت نگذاشت چند از این رنگ فتنه آمیزد
4 برنخیزد مگر به دست ستم مکن ندانم کزین چه برخیزد
5 می نیارم گریخت گرنه نه من دیو از این روزگار بگریزد
6 به بیوسی چو گربه چند کنم زانکه چون سگ ز بد نپرهیزد
7 بالله از بس که این لئیم ظفر با مقیمان خاک بستیزد
8 آنچنان شد که بر فلک به مثل شیر با گاو اگر برآویزد
9 زانکه باشد که درمزاج فلک چون پلنگان فسادی انگیزد
10 هر کجا در دل زمین موشی است سرنگون سار بر فلک میزد