1 آنکه در حسن مه چهارده بود دی شنیدم که بپیوست بسی
1 ما را به عشق می کند ارشاد پیر ما داند که زاهدی نبود دلپذیر ما
2 دل جای مهر تست چه پنهان کنیم راز چون روشن است پیش تو ما فی الضمیر ما
1 چو زلف تو بود از تکبر دوتا به بادی بیفتاد مسکین ز پا
2 گشودن ز زلفت گره مشکل است درین شیوه مو می شکافد صبا
1 بنیاد وجودم ز تو ای دوست خراب است وین کار خرابی همه از حب شراب است
2 جانم به عذاب است ز مخموری دوشین ساقی قدحی ده که در آن عین ثواب است