جامی

جامی

جامی
جامی

بتی که بود چو جانم به سینه جا کرده از جامی غزل 433

غزل 433 ام از 3391 واسطة العقد - غزلیات

بتی که بود چو جانم به سینه جا کرده

1 بتی که بود چو جانم به سینه جا کرده گرفت راه جدایی وداع ناکرده

2 به داغ مرگ جدا باد جان ز تن آن را که همچو جان ز تن او را ز من جدا کرده

3 رخی چو آینه رفت از وطن جدا ز رقیب که دید آینه ای اینچنین جلا کرده

4 بریخت خون به رهم بهر آزمودن تیغ بدین بهانه چه خونها که زیر پا کرده

5 فتاده بهر سجودش به روی صد بیدل به هر نظر که گه رفتن از قفا کرده

6 هزار جان گرامی فدای خنجر او که بند بند مرا پرسشی جدا کرده

7 چو بی رقیب محال است وصل ازان جامی به هجر ساخته وز وصل خوی واکرده

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر بتی که بود چو جانم به سینه جا کرده

شاعر شعر بتی که بود چو جانم به سینه جا کرده چه کسی است ؟

شاعر شعر بتی که بود چو جانم به سینه جا کرده جامی می باشد.

شعر بتی که بود چو جانم به سینه جا کرده در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر بتی که بود چو جانم به سینه جا کرده چیست ؟

قالب شعر بتی که بود چو جانم به سینه جا کرده غزل است

مضمون اصلی شعر بتی که بود چو جانم به سینه جا کرده چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی است.