-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کسی که هم چو من از پیش یار بگریزد سزا همین بودش کز دو دیده خون ریزد
2 غبارناکم از او ور نه بیم دشمن نیست که مبتلای حبیب از بلا نپرهیزد
3 ضرورت است گرفتار عشق را که جفا به اختیار تحمل کند نه بستیزد
4 نه ممکن است خلاصی به هیچ وجه آن را که به دام زلف کمند افکنی در آویزد
5 کسی که ذوق مقامات عشق یابد باز محال باشد اگر باهوس در آمیزد
6 محبّ صادق اگر خاک می شود ایام ز کوی دوست به طوفانش برنینگیزد
7 غلام همت آنم که در وفای کسی فرو نشیند و از نام و ننگ برخیزد
8 علم به کوی خرابات میزنند زین پس نزاریی که دم از عالم صفا میزد