1 آن کس که برای فقر بربست کمر در خویش بیاسود چو در آب شکر
2 کس را چه بود ز درد آن مرد خبر هم درد دگر باشد و هم کاسه دگر
1 ای از کرم تو خلق را امن و امان در قبضهٔ قدرت تو عاجز دل و جان
2 ما را تو زهر چه آن نشاید برهان وانگاه به هر چه آن بباید برسان
1 جان بر سر عشق پای فرسود ای دل بر ما در هر حادثه بگشود ای دل
2 اکنون که فراق روی بنمود ای دل زنده به کدام جان توان بود ای دل
1 آنجا که سراپردهٔ اجلال جلال جانها همه واله اند زبانها همه لال
2 دنیا دل ما نبرد و عقبی نبرد ما را همه مقصود وصال است وصال