1 که گفت پرده بر افکن ز روی مرد افکن که شد بریده ترنج و کف جهان از زن
2 زبان یوسف اگر در نریختی به سخن به لعل چشم زلیخا نگشتی آبستن
3 چه خار بود که در دامن دلی آویخت که شد در یده گل باغ حسن را دامن
1 کجاست آن صنم سرو قد سیم اندام کجاست آن بت خورشید روی ماه غلام
2 شگرف شاهد شمشاد قد شیرین لب همای فاخته طوق و تذرو کبک خرام
1 شب وداع چو برداشتن طریق صواب به عزم بندگی صاحب سپهر جناب
2 از آفتاب سپهرم نبود خالی چشم وز آفتاب زمینم بماند دیده پر آب
1 ای که بی چشم تو چشمی چشم من جز تر ندید هیچ چشمی از چشم تو نیکوتر ندید
2 ز آرزوی چشم تو چشم رهی یک چشم زد جز به چشم شوخ چشمی چشمه سار خور ندید